- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و مناجات با امام حسن مجتبی علیهالسلام
مینویسم "یا حسن"، حُسنِ ختامش با خودت بر لبم ذکر تو را دارم، دوامش با خودت لحظههای عُمر خود را میسپارم دست تو از سلام زندگی تا والـسلامش با خودت از ادب دور است نزدت دست خالی آمدن زخم آوردم برایت، التـیـامـش با خودت باز هم بال خـیـالم تا بـقـیعات پَـر کـشید من کبوتر میشوم یک روز، بامش با خودت سر به دامان تو خواهم داشت یا زانوی غم؟ اینکه باشد لحظۀ مرگم کدامش، با خودت! از کریمان کم طلب کردن که کفرِ نعمت است حاجتم را هم که میدانی، تمامش با خودت
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام حسن مجتبی علیهالسلام
روضۀ آقاست عـاشـوراتر و گـودالتر قدّ زهرا میشود در این مصیبت، دالتر ضامنِ لبخندهای شیعه در روز جزاست گریۀ بر او کـند صدیـقه را خوشحالتر در سه باری که به سائل داد هر چه داشت را مثل او پیـدا نـشد در شهـر بیامـوالتر کاش آقای کریمان داشت حتی یک زهیر گشت شأنش از تنِ ارباب هم پـامـالتر گاه یک نیشِ زبان، مثل هزاران نیزه است جسم، با زخم زبانها میشود بد حالتر بین کوچه ترش رو وُ بعد از آن شد خنده رو از مغـیره نیست در شهرِ نـبی دجـالتر چشمِ زهرا از حیا در کوچه تر شد بیشتر چشم آقا هم شد از این صحنه ماه و سال، تر
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
ای کاش بگـیـرند دو چـشمِ پـسرش را تا در دلِ این طشت نـبـیـند جگرش را بـدجـور غـریـبـانـه نـفـَس مـیزنـد آقـا آتش زده با غربت خود دور و برش را خوب است که آغوش حسین است کنارش تا که نزند هِی به زمین بال و پرش را نه اُمِبـنـین نه که ابا لفـضل توان داشت عباس گرفته است کـنارش کـمرش را تا خواهرش اینجا نرسیده است بگویید بر طشت نریزد جگـرِ شعـلـهورش را از زهـر نـبـود اینـهـمه خـونابه که آمد آن کـوچـه نـشـان داد خـدایـا اثـرش را صد شُکر سرش بر روی دامان حسین است تا بر روی حجـره نکشد باز سرش را افسوس حسن نیست به گودالِ حسینش تا شمر نگـیرد روی آن سر تبـرش را
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
سـلامِ ذات خـدای کـریـمهـا به حـسـن سـلامِ جـمـلـۀ انــوار انـبـیـا به حـسـن هر آن کسی که بدون حساب بخشش کرد بدان که وقت کرم، کرده اقتدا به حسن به وقت کُـشـتیِ او با حـسین فهـمـیـدم چه مهر و عاطفهای داشت مصطفی به حسن نـدیـد غـیـر مـحـبت، نـدیـد غـیر کرم همان کسی که فقط داد ناسزا به حسن زمان سختی در معرکه فقط خوش بود خـیال و خاطر مولایِ لافـتی به حسن مدینه شهر نبی بود و او عزیز رسول کسی نکرد در آن شهر، اعتنا به حسن به پول، لشگرش او را معاوضه کردند نداشت هیچ کسی ذرهای وفا به حسن فـقـیر شهر سر سفـرهاش عزیز شد و چه حرفهای بدی گفت بیحیا به حسن رسید محـضر او پـیـرمـرد مـلـعـونی چشاند زهر جفا با نوک عصا به حسن غریب کیست؟ کسی که به خانه مظلوم است نکرد همسر او هم به جز جفا به حسن اذان شـد و دم افـطـار آمـد و جـعده... رسید تا که دهد ظرفِ زهر را به حسن میان طشت، غم و غربتش نمایان شد رسید از همۀ روضهها چرا به حسن؟! کسی به نـالـۀ او اعـتـنا نـخـواهد کرد مگـر حـسـین بـیـاید دهد جواب حسن
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
هر کس که دید از او کرمش را مرید شد هر کس مـرید او شده بی شک سعید شد یا محـسن به حـق حـسن گـفـتم و سپـس دیـدم تــمــام مـعـصـیـتـم نــا پــدیــد شـد غـربت ببین که هیچ کسی یـاورش نبود از هـمـسـرش هم آخـر سر نـا امـیـد شد ای کاش ذات جـعـده شـبـبـه ربـاب بـود اما ز کـیـنهتـوزیاش این زن پـلـیـد شد زهـرا که رفت، هیچ کلامى بیان نکرد رنـج سـکـوت بر غـم هجـران مزید شد هر چند خورده زهر به ظاهر ولی حسن وقـتی که دیـد ضـربـۀ سـیـلی شهـید شد چوبی که تیر گشت و به تابوت اون نشست تغـیـیر کـرد و چـوب به دست یزید شد تـقـصـیر نـعـل شـد که شـنـاسـایـی بـدن دیـگـر بـرای زیـنب کـبـری بـعـیـد شـد دردا که تازه بعد جسارت اسارت است اینطـور شد مصائب خـواهـر شـدید شد
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام حسن مجتبی علیهالسلام
آتـنا گـفـتم و دیدم حـسـنات است حـسن اِهدنا گفتم و دیدم که صراط است حسن ربنا گـفتم و گـفـتند مسیـرش زهـراست و علی است صَلاة و صلوات است حسن حُسنِ او در همه ذراتِ جهان پنهان است بینهـایتتر از آفـاقِ حـیات است حسن چه بخواهند و نخواهند، حسن شرحِ خداست وجهِ تفصیلی اَسماء و صفات است حسن جاری است عشقِ حسن در رگ و در ریشۀ ما کوثرِ جاریِ صد رشته قنات است حسن هرچه دشـنـام به او داد، تـبـسـم میدیـد دید دریاست، همه صبر و ثُبات است حسن نصفی از زندگیاش را دو سه باری بخشید در کـرامات هم آئـیـنۀ ذات است حـسن چشمِ گریان به حسن مَحرمِ زهراست به حشر فاطمه گفت: فقط راه نجات است حسن ای صراطُ اللَهِ ما! نامۀ ما سنگین است گریه بر بیکسیات برگ برات است حسن حـسـنیهـای حـرم آبــرو داری کـردنـد آنچنان غرق حسیناند که مات است حسن
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام حسن مجتبی علیهالسلام
آنـان که بـا کـریـم و کـرم آشـنـا شدند دلــدادۀ هــمـیـشـگـی مـجـتـبـی شـدنـد آنان که خاکِ پای حسن شد نصیبشان تنها به لطف یک نظرش کـیـمیا شدند تنها نه دوستان که در آن شهر، دشمنان در آسـتـان او هـمـه حـاجـتروا شدند باب کرم به یمن وجودش گـشـوده شد درهای بـسـته با مـددش زود وا شـدند حـال کـبـوتـرانِ حـرم نانـوشـتـنیست تـا در حــوالــیِ حــرم او رهـا شـدنـد حــاتــمتــریـن اهــالــی آبـــادی کــرم مبـهـوت این کـرامـت بیانـتـهـا شدند! بیشک به پادشاهی و عزت رسیدهاند آنان که در طواف حـریمش گـدا شدند میراث او غم است و در انبوه غربتش خوشبخت مردمی که به غم مبتلا شدند از شـدت غـریـبـیِ تـنـهـا تـریـن امــام عـمری تـمام زمـزمـهها بیصدا شدند
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
خوانـدند شور زخـم تو را عـندلیبها پیچـید عـطر نـاب تو در جانِ سیبها در صفحۀ نخست، تو را مدح کرد و سوخت هر کس غـزل سرود برای غـریبها با لطف بیکرانهات ای حضرت کریم هـمـوار میشـونـد فـراز و نـشـیـبها اشک تو شـسته است وجود مدیـنه را در چـشـمـههای جـاری أَمَّنْ یُجـیبُها سخت است داغ اینکه ببینی نشستهاند بر مـنـبـر رسـول خـدا، نـانـجـیـبهـا رازی نهفته در جگر و جام و تشت زهر در حـیـرتـنـد از اثـراتـش طـبـیـبهـا شـهـر مـدیـنـه، آیــنـۀ کـربـلاسـت، آه درد تو بود غـربت شیب الخـضیبها
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با برادر در برگشت به کربلا
در این دل شکسته به غیر از شراره نیست همراه من به جز جگر پاره پاره نیست میریزد از دو چشم ترم اشک بیکسی دیگر به آسـمان دلـم یک سـتـاره نیست خون خـدا! تو مرگ مرا از خـدا بخواه در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست تاب و توان نمانده که گویم چها گذشت تاب سخـن کجا؟ که تـوان اشاره نیست ای گوشوار عرش زجا خیز و خود ببین بر گوش دختران تو یک گوشواره نیست یک جرعه آب خورده رباب و هزار حیف شیر آمده به سینه ولی شیرخواره نیست با اشک دیـده، غـسل زیـارت نـمـودهام خوشتر ز قتلگاه تو، دارالزیاره نیست با این سکوت خود به خدا میکشی مرا با من سخن بگو دلم از سنگ خواره نیست
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با برادر در برگشت به کربلا
یـاد تـن عـریـان تو هـسـتـم بـرادر با قـد خـم گـریـان تو هـستم برادر دیدم سرت بالای نیزه خواند قرآن من عـاشـق قـرآن تو هـسـتم برادر پیشانیات شد غرق خون با حمله سنگ دلـواپـس دنـدان تـو هـسـتـم بـرادر دیدی چه آمد بر سرم در کوفه و شام من کـشـتۀ هجـران تو هستم برادر غرق جـراحت آمدم روی مزارت دلتنگِ خـواهرجان تو هستم برادر بر شانههای زخمیام زخم فراق و زخمیترین حیران تو هستم برادر شرمندهام پیشم لبِ تو خیزران خورد خیلی بدهکـار تو جان هستم برادر یک تکه از پیراهنت بر روی سینهم یـاد لب عـطـشـان تو هـستم برادر من با سنان و شمر و خولی راه رفتم بـا گـریـه و بـا نـدبـه و با آه رفـتـم
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با برادر در برگشت به کربلا
ای یــاد روی انــور تـو الـتــیــام مـن برخـیز و یک جواب بده بر سلام من بیرون ز خاک تیره بیاور سرت حسین زیرا که آمده ز سفـر خواهرت حسین گـویـم حـدیث بـعـد وداع و غـم تو را با اینکه دیدهای تو خود از روی نیزهها بعد از تو روزگـار اسـیـران سـیاه شد آتـش بـرای طـفـل یـتـیـمـت پـنـاه شـد از شرمِ دست من دل زنجـیر پاره شد خون لخته بهر دختر تو گـوشواره شد آن قاتلی که در بر ما مست کرده بود انگـشتر عـقـیق تو بر دست کرده بود در راه شام و کوفه چهها من نـدیـدهام با ضرب تـازیـانه به هر سو دویـدهام بنگر به حال خـواهر زار و تکـیدهات حرفی بزن به زینب قـامت خـمیدهات ای تکسـوار بـیـشـۀ دلهای بیقـرار مرهم به زخم صورت دلخستگان گذار با اینکه پیکرم شده زخـمی ز سلـسـله من راضیم به سوزش جانـسـوز آبـله گفتی به من زمان وداعت صبور باش هنگام قتل و سیلی و غارت صبور باش اما جدا ز روی تو جـانم به لب رسید روز وصال زود گذشت و به شب رسید دلـتـنگِ دست پـاک و نوازشگـر توأم آخـر مـنِ بـریـده نـفـس خـواهـر تـوأم کی دست خود برون ز دل خاک میکنی اشک مرا ز گـونـۀ من پـاک میکـنی آوردهام بـه هـمـره خـود بـاغ لالـه را اما مـپـرس حـال سـفـیـر سه سـاله را شـرمـنـدهام که دخـتـرکت جا گذاشـتیم یاس تو را به گـوشـۀ ویـرانه کاشـتـیم
: امتیاز
|
زیارت قبر سیدالشهدا علیهالسلام توسط جابربن عبدالله انصاری در اربعین
بر پـای گل از خار ستم، آبله پیداست سر سلـسـلهای را اثر سلـسـله پیداست از فرش الی عرشِ خدا ولوله پیداست در وادی خـونـیـن بـلا قـافـلـه پیداست دارنـد هـمـه از شــرر داغ چــراغـی خـیـزیـد کز این قـافـله گیریم سراغی این قافله رو کرده به بیت الحرم عشق کـوبـیـده به میدان اسارت عـلـم عشق گفته است بلیها به بـلاهای غم عشق از بـهـر طـواف حـرم محـتـرم عـشق احـرام هـمـه جـامـۀ خـونـیـن اسـارت کردند به خوناب جگر، غـسل زیارت جـابـر بـه سـر تـربـت دلـدار رسـیــده بـر یـاور بـییـاور دیـن یـار، رسـیـده گویی که بر آن کـشـته عزادار رسیده بـا سـیـنـۀ سـوزان و دل زار رسـیـده محرم شده و اشکفشان، خوانده خدا را با خـون جـگـر شـسـتـه قبور شهدا را آورده غـریـبـی غـم دل بهـر غـریـبی افـتـاده حـبـیـبـی به روی قبر حـبـیـبی بیـمـار فـراقـی شده مـهـمـان طـبـیـبی نه تاب و توانی، نه قراری، نه شکیبی میگفت: حـبیبی که غمت کرده کـبابم من دوستم آخـر، بده ای دوست جوابم ای نـام تـو روشنـگـر دل جان کـلامم ای یافته سبـقـت ز سـلامـم به سـلامـم ای دادرس و رهـبـر و مولا و امـامـم هم عاشق و هم دوست و هم پیر غلامم با یـاد تو در این سـفـر از شهر مدینه تا کرب و بلا کوفـته ام بر سر و سینه
: امتیاز
|
ترسیم مصائب اهل بیت سلاماللهعلیهما در برگشت به کربلا
قـافـله با کاروانسـالاری زینب رسید خواهری با غصه و اندوه جان برلب رسید قافله بعد از چهـل منـزل اسارت آمده کـاروان در نـیـنـوا بهـر زیـارت آمده کـاروانی که تـمـام راه بودش سلـسـله جای تسکین کعب نی بود و جشن و هلهله کاروانی که بلا پشت بلا را دیده است داغ روی داغ در دشت بلا را دیده است دیده است اینجا پریشان گشتن احساس را علقـمه، دریای خـون افتادن عباس را در همینجا دیده زینب آسمانی تار را یک بدن در قتلگه با دشتی از نیزار را یک بدن بود و هزاران زخم بود و همهمه قـتـلگه بود و صدای نـالـههای فاطمه یک بدن زخمی هزاران نیزه و شمشیر بود پارهپاره پیکری پنهان به زیر تیر بود
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با برادر در برگشت به کربلا
ای آرزوی خـفـته به خون ای برادرم این قبر، قـبر توست که باشد برابرم؟ گل چیدهام ز اشک که ریزم به تربتت ای خفته زیر خاک که خاک تو بر سرم ازبس که نیزه خورده تنت پیش چشم من آیـد هــنــوز خــون دل از دیــدۀ تــرم هر چند در فراق، به سر بُردهام، ولی هرگز گـمـان نـبـود که طاقـت بیاورم گلهای باغ سـبـز تو نیـلـوفـری شدند من هم چو غـنچـههای کبود تو پرپرم ای محـرم هـمیـشۀ زینب، بدان هـنوز از ضرب تازیـانـه کـبود است پیکـرم درمـانـدهام چـگـونه بگـویم جـواب او پُرسد اگر رباب که کو قـبر اصغـرم؟ داغ رقـیـۀ تـو مـرا پـیــر کـرده اسـت از خواهـرت مپُرس کجا رفته دخـترم من از مـدیـنه با تو رسـیدم به کـربـلا بیتـو چـگـونه عـازم شـهـر پـیـمـبـرم آتش گرفته است «وفائی» ازاین سخن! وقتی رسم مـدیـنه چه گـویم به مـادرم
: امتیاز
|
حماسۀ پیاده روی اربعین سیدالشهدا علیهالسلام
جابر! این خاکی که عطرش، از تو زائر ساخته آسمانها را در این ایوان، مجاور ساخته از قدمهایت بپرس: این راه پایانش کجاست؟ کاینچنین از عالم و آدم، مسافر ساخته نه فقط قـلب تو، قلب عـالمی را سوخته نه فقط از من که از هر سنگ، شاعر ساخته خاک راهش مُحییَ الاموات، عطرش زندگی از قلوب مرده هم این خاک، عابر ساخته آن که میخوانی برایش: «یا حبیبی یا حسین« هر نگاهش، یک حبیبابنمظاهر ساخته هرکسی، هرجا، دم از آزادگی زد، خویش را با امام عصر عـاشورا، معاصر ساخته کارش از اول همین بود، آن مسیحایی که از فُطرس پر سوخته، مرغ مهاجـر ساخته کاش میدید، آن که رگهای گلویش را برید خون جوشانش، چه دلها را که طاهر ساخته آه! دیـدنها چه کـرده با دل زینب؟ اگر این شـنیدنها، تو را آشفتهخاطر ساخته
: امتیاز
|
مدح و مناجات با سیدالشهدا علیهالسلام ( اربعین حسینی )
شـنـیده بود شـهـادت طـنین گـامت را چه خـوب داد خـدا پـاسـخ سلامت را پرندهها پر خود را به خونت آغـشتند که هر کجا برسانـند عـطـر نـامت را چه سربلند و صبور آمد از سفر خواهر کـه تـا ادامـه دهـد راه نـاتــمـامـت را صدای خون تو را منتشر کند در خاک به آبهای جـهـان بـسـپـرد پـیامت را کجاست آن که به گریه مدام میخواند کـبـوتـران هـراسان تـشـنـهکـامت را؟ کجاست؟ کاش بیاید به زودی آن موعود بگـیرد ای گـل صد پـاره انتـقـامت را
: امتیاز
|
مدح و مناجات با سیدالشهدا علیهالسلام ( اربعین حسینی )
کشیدی بر سر و رویم خودت دست عنایت را کشاندی سمت خود، دادی به من پای لیاقت را به پا میخیزم و پا در رکاب جاده میآیم به پای عشق خواهم رفت راه بینهایت را هوای روزگار من سیاه از دود غفلتهاست شلوغیهای شهر از من گرفته کنج خلوت را زمین گم میشود در ازدحام گامهای شوق کم آوردهست جاده این همه شوق زیارت را نشاندی پرچـم هـیهات را بر قـلهٔ عـالـم به پای سر، سراسر فتح کردی قاف عزت را مرام ساقی تو رودها را تـشنهٔ حق کرد که از آن روز میجویند دریای حقیقت را جهان خود را رها کرده؛ به راهت اقتدا کرده ببین لبیکهای فرد فرد این جماعت را
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با برادر در برگشت به کربلا
چنان به چلّه نشستیم سوگ صحرا را که جز به گـریـه نـدیـدنـد دیـدۀ مـا را دویـد در رگ خـواب نـگـاه مـا انـدوه که مثل روز نخـفـتـیم طولِ شبها را تو ای نشسته کنارِ بلـورِ کـوثـر عشق بـبـین به دیـدۀ ما مـوج اشک دریـا را بیا برای خـدا لحـظـهای ز جا برخـیز نگـاه کـن عـطـش اشک آل طـاهـا را تو را در آینه تصویر درد پنهان نیست چگـونـه از تو بـپـوشـیـم داغ پیدا را؟ عبور کرده به هر روز در مسیر سفر دلِ شـکـسـتـۀ مـا وسـعـت دریــغـا را گذشت بیتو به ما لحظههای تلخ امروز بـبـیـن قــضـاوت آئـیــنـهدار فــردا را به پای عشق سپردیم دل به دشت اگر شـدیـم آیــنــه، آئـیـن حـق تــعـالـی را
: امتیاز
|
حماسۀ پیاده روی اربعین سیدالشهدا علیهالسلام
بادها هم پیاده آمدهاند که ببوسند خاک پایت را آسمان هدیه میدهد به زمین، عطر آن پرچم رهایت را موج لبّیک میرسد از دور، فوج پروانههای حضرت نور عاشقان تو خوب میشنوند آیۀ روشن صدایت را و خدا اینچنین مقدر کرد، که پس از آن همه غریبی و درد پر و بال فرشته فرش کند دور تا دور سرسرایت را اربعین، اربعین دلم تنگ است، آه پای رسیدنم لنگ است همه تن حسرت است آن چشمی که ندیدهست کربلایت را آسمان هم پیاده راهی اوست، مرز مهران، کجاست خانۀ دوست؟ تا که یک گوشه بر زمین بنهم بارِ این بغض بینهایت را
: امتیاز
|
حماسۀ پیاده روی اربعین سیدالشهدا علیهالسلام
پایـان عشق بـسته به آغـاز کربلاست بیسر شدن به عشق خدا راز کربلاست راهی که تا به عرش خدا میبرد مرا قـطعاً مـسـیـر جـادۀ پـرواز کربلاست مائیم و شوق مرقـد ششگـوشه حسین فـاز دل شـکـسـتـۀ ما فـاز کـربـلاست شش گوشه؛ تل زینـبیه؛ صحن علـقمه تصویـری از مثلث اعجـاز کربلاست با یک نظـر به چـهـرۀ زوّار اربـعـین این دل اسیر سوزِ غـمِ سازِ کربلاست هرکس که جزء لشکر سقای عشق شد تحت لـوای فـاطـمـه سرباز کربلاست این زائری که آمده از مصرع الحسین خدمـتگـزار شاه سـرافـراز کربلاست ما را دوباره همنفـس عطر سیب کرد مهمان لطف حضرت شیب الخضیب کرد
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلاماللهعلیها در اربعین حسینی
پائیـز بودن، بـرگهای زرد میخواهد باران سرودن اشکهای سرد میخواهد زینب فقط درد و فقط رنج و فقط غم نیست از جنسِ ایثار و شَرَف، مهدِ شجاعت بود دریایِ صبر و استقامت، کوهِ غیرت بود تاریخ را سرشار از شورِ شهامت کرد گفتند این زن کیست؟ حیدروار میماند در خطبهخوانی چون علی قهّار میماند گفتند این زن نیست؛ قرآنِ کریم است او پایان کارش نیست؛ اینجا تازه آغاز است از مرگ باکی نیست وقتی بالِ پرواز است از علم و آگاهی و بیداریِ زینبهاست زینب قـرارش رفت امّا باورش هرگز دار و ندارش رفت امّا معجرش هرگز ساکت نخواهد ماند و غیرت یاد خواهد داد حـالا به گـردِ شـمـعِ او پـروانـه میآیند پـروانـههـا دارنـد مـظـلـومـانـه میآیـند از شــام دارد واژه واژه نــور مـیآیــد
: امتیاز
|